ترانه

ساخت وبلاگ
 گاهی دلت هوای پر کشیدن دارد 

آرام میان ابر های خیال ...

و نوازشی درست روی گونه هایت ...

نوازشی از جنس هیچ چیز دنیایی...

گاهی دلت هوای پر کشیدن دارد....

+ نوشته شده در  یکشنبه پنجم دی ۱۳۹۵ساعت 15:22  توسط سمانه   | 
ترانه...
ما را در سایت ترانه دنبال می کنید

برچسب : هوایی, نویسنده : taranehayeasheghane7 بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 15:33

تا به حال بین دو راهی گیر گرده اید؟!... مثلا بخواهید کاری را انجام دهید و به یکباره تردیدی بی رحمانه یقینتان را بدزدد و تنها شما بمانید و تکرار مسافتی ممتد و تکراری ... تا به حال حرفی را در دهانتان مز مزه کرده اید و برای باز گو کردن یا نکردنش دست به دامن عقل ، وجدان و ... شده باشید و هیچ کدام هم پاسخ گویتان  نباشد !... دو راهی ... فقط دو راهی ! نه طعم تلخ بیراهه و نه شیرینی راه راست و نه عقلی ، وجدانی ،صدایی ، زمزمه ای و یا هر چیز دیگری راهنمای راه ... تنها همین دو راهی است که وادارت میکند با خدایت سخن بگویی!!!!!!! خدایا میشود خودت در گوشی برایم راهم را زمزمه کنی؟!!! میشود مرا در آغوش بگیری ؟؟ ترانه...ادامه مطلب
ما را در سایت ترانه دنبال می کنید

برچسب : راهی, نویسنده : taranehayeasheghane7 بازدید : 29 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 15:33

برای کسی مثل من که لیسانس مهندسی مکانیکه! !!!

خیلی سخته درسی مثل تئوری های مدیریت رو که همش حفظیه بخوووونم!!!!  

آسونه ها ولی لا مذهب مثل داروی خواب آور میمونه البته بدون عوارض!!!!!

بگوووو   میدیرت خوندنت چی بود؟!!!

+ نوشته شده در  پنجشنبه چهاردهم بهمن ۱۳۹۵ساعت 17:41  توسط سمانه   | 
ترانه...
ما را در سایت ترانه دنبال می کنید

برچسب : داروی,خواب, نویسنده : taranehayeasheghane7 بازدید : 27 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 15:33

دردی که نهان است در اندیشه جانم 

با دیدن تو رخت کشد از سر و جانم ...

+ نوشته شده در  جمعه بیست و دوم بهمن ۱۳۹۵ساعت 12:27  توسط سمانه   | 
ترانه...
ما را در سایت ترانه دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : taranehayeasheghane7 بازدید : 34 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 15:33

هوا سرد بود 

قلبی تپید ، دلی عاشق شد 

خانه ای بنیان گرفت 

مرد به چهره ی زیباترینش نگریست 

زن آبستن شد 

هوا سرد بود 

دردی بی مهابا زن را بلعید 

اشکی پیاله ی آب شد و پشت سرش ریخت 

چشمی به انتظار نشست 

باد وزید و زمستان را دزدید

برگ رقصید ، غنچه خندید و درخت میوه داد

طفل گریست ، زنی مادر شد 

و گلستانه زیر پایش سامان گرفت ...

+ نوشته شده در  چهارشنبه بیست و هفتم بهمن ۱۳۹۵ساعت 13:16  توسط سمانه   | 
ترانه...
ما را در سایت ترانه دنبال می کنید

برچسب : مادر, نویسنده : taranehayeasheghane7 بازدید : 30 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 15:33

نگذاشت حرفم تمام شود ای بابا چقدر تعارفی هستی لیا جون ، و بعد بلند پیمان را صداد زد آقا پیمان ، کجایی پسرم نمیدانسم در آن لحظه چه بگویم ،  ماتم را از چهره ام میخواند ، صدایم را صاف کردم پیمان رفته ماموریت خانم اعتمادی ، منم شامم رو خوردم ممنون با اجازه تون طفلکی ، بیام پیشت مادر تنها نباشی ، همین مانده بود که اعتمادی به کلکسیون بدبختی ام اضافه شود ، خیلی سریع و با عجله گفتم نه ممنونم ، ببخشید خانم اعتمادی من خیلی خسته ام با اجازه تون با شه مادر ، شب بخیر در را سریع بستم و از ته دلم خدارو شکر کردم که عروس اعتمادی نشدم ، با این چونه ی پر حرفش و بعد لبخندی روی لبانم نقش بست دوباه سکوت ، دوباره ی ترانه...ادامه مطلب
ما را در سایت ترانه دنبال می کنید

برچسب : بخشی,رمان, نویسنده : taranehayeasheghane7 بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 15:33

 

روزها میگذرد بی آنکه اندکی برای گذشتن تعلل کند !...

ثانیه های ناچیز ، دقیقه های کوتاه و عقربه هایی که بی پروا خود را در آغوش میگرند و دوباره و بارها و بارها وصال ...

شبی که روز میشود ، امید میبخشد و روزی که شب میشود ، آرام می گیرد ...

و تو تنها میان این همه گذشتن منتظر خواهی ماند !...

راستی ، امروز چندمین روز گذشتن است؟!!!....

+ نوشته شده در  سه شنبه شانزدهم خرداد ۱۳۹۶ساعت 11:48  توسط سمانه   | 
ترانه...
ما را در سایت ترانه دنبال می کنید

برچسب : گذرا, نویسنده : taranehayeasheghane7 بازدید : 28 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 15:33

بی پناه ، بی تو  و شاید به دور از غصه ی روزمره گی ... در تلاطم احساسی که خودت هم نمیدانی ... کلافه ای؟! خسته ای ؟! نمی دانی!... از چه و از که ؟! نمیدانی!... چیزی درونت غوغا میکند فریاد میکشد و و..و و ... باز هم نمیدانی!... دلتنگی نمیدانی!... بیزاری نمیدانی!... از چه و از که؟!!! نمیدانی دلت اشک میخواهد با طعم غریب؟! نمیدانی!... لبخدی میخواهد با طعم سکوت؟! نمیدانی...! نمیدانی...! نمیدانی...! چه بی پناه مانده ای غزل سرای همیشگی !... چه بی پناه مانده ای میان بغض های کور... نمیدانی؟!   + نوشته شده در  یکشنبه چهارم تیر ۱۳۹۶ساعت 9:39  توسط سمانه   |  ترانه...ادامه مطلب
ما را در سایت ترانه دنبال می کنید

برچسب : نمیدانی؟, نویسنده : taranehayeasheghane7 بازدید : 26 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 15:33

خاطره بازی ! ... من هنوز خاطره دارم با یه قلب پر احساس با یه قلبی که نشسته لب ایوون به تماشات من هنوز خاطره دارم با تبسم نگاهت یه نگاه به ساعت تو که گرفتم واسه یلدات من هنوز خاطره دارم با قدم زدن کنارت با ترانه ای که هر روز گوش میدم به یادگارت من هنوز خاطره دارم با یه حس تازه و گرم با یه حسی که هنوزم واسه تو نمرده و هست من هنوز خاطره دارم ،من هنوز چشم انتظارم من هنوز چشم انتظار چشمای مونده به راهم یه بغل خاطره دارم ، یه بغل ترانه و آه یه سکوت تلخ و شیرین تو نگاه هردوی ما تو بگو همیشه هستی تا تموم عمر قلبم این همه خاطره بازی دیگه بسه توی رویام تو هنوز برام همونی ، من واست همون میمونم من و تو ی ترانه...ادامه مطلب
ما را در سایت ترانه دنبال می کنید

برچسب : ترانه, نویسنده : taranehayeasheghane7 بازدید : 24 تاريخ : سه شنبه 31 مرداد 1396 ساعت: 15:33